عکس نوشته ها

خوانش نقاشی ایرانی در نگاهی به دو نگاره از شاهنامه طهماسبی

نقاشی اول با عنوان کشتی گرفتن رستم با سهراب تصویرگر لحظه‌ایست که سهراب در نبرد پشت رستم را به زمین می‌رساند و خنجر از نیام می‌کشد که او را بکشد. رستم با نیرنگی به سهراب می‌گوید رسمِ دیارِ ما این است که حداقل دو بار پشت حریف را به خاک برسانیم بعد او را بکشیم و سهراب با جوانمردی رهایش می‌کند.

نقاشی این صفحه مملو از رنگ‌های شاد و چشم نواز است و در ترکیب‌بندی آن، نگاه، اول از همه به
سهرابِ نشسته بر سینه رستم می‌رسد. دو مهتر در طرفین اسبان که کمان‌های دو پهلوان را نگه‌داشته اند و صحنه گرفت و گیر یک شیر و آهو و گربه‌ای که با وحشت به آنها می‌نگرد به زیبایی، تمام در سمت چپ بالای صفحه تصویر شده است. آسمان طبق سنت نقاشی ایرانی با طلا رنگ شده و درخت‌ها و گل‌ها نیز در پایین سمت چپ صفحه به تعادل و شادابیِ نقاشی افزوده‌اند. حتی خرگوش کوچکی با بازیگوشی از پشت سنگ‌ها به درآمده و نبرد را می‌نگرد. لباس هر دو نامدار با نهایت دقت ترسیم شده و رستم کلاهخود معروف دیو سپید را بر سر و خفتان ببر بیان را بر تن دارد. در سراسر نقاشی زندگی جاریست و هیچ خبر از تراژدیِ پیش رو نمی‌دهد.

در نقاشی دوم صفحه عنوان ندارد. آسمان آبی تیره است و ابرها سراسر آن‌ را گرفته‌اند. در مرکز نقاشی رستم بر بالین سهراب نقش شده که پس از دیدن بازوبند سهراب و بجای آوردن پسرش گریبان خود را می‌درد. سهراب با چهره‌ای پردرد بدو می‌نگرد. نقاش، پوست رستم را تیره نقش کرده و سهراب در مقابلش با تَنی سپید. نیکی و بدی در کنار هم مغلوب در چنگ قضا و قدر. کلاهخودهایشان به کناری افتاده و اسبان هر یک به تنهایی در دو طرف ایستاده‌اند. دیگر خبری از حیوانات و گل‌های انبوه و حرکت و زندگی و شادی نیست و ترکیب‌بندی و رنگ نقاشی خبر از وقوع فاجعه می‌دهد و نقاش با چیرگی مهمترین تراژدی تاریخ ادبیات ایران را به تصویر کشیده است. بیت معروف فردوسی در اولین قاب پایین صفحه به چشم می‌آید:
ازین خویشتن کشتن اکنون چه سود / چنین رفت و این بودنی کار بود

از نحوه ترسیم لباس رستم می‌توان فهمید که این دو نقاشی توسط دو هنرمندِ مختلف کار شده‌اند (شاهنامه طهماسبی در طول خلق بیست ساله‌اش چندین نقاش زبردست را بر خود دیده است) ولی هر یک با نهایت مهارت در به تصویر کشیدنِ مرگ و زندگی، ما را بعد از گذشت چهارصد سال به تحسین وا می‌دارند. خوشبختانه هر دو صفحه در گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری می‌شوند و شاید روزی چشممان به دیدارشان روشن شود.